top of page
Writer's pictureLoabat

من امیرحسین قربانی ململی⁩ هستم

من کشته شدم، در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۱. هجده سالم بود، متولد ۱۳ تیر ۱۳۸۳. اهل ایذه و در فولادشهر اصفهان زندگی میکردم. سال آخر دبیرستان بودم و تو رشته جوشکاری درس میخوندم. ورزشکار و تک پسر خانواده و نان آور پدر و مادر سالخورده و خواهرام بودم . از بچگی هم کار میکردم هم درس میخوندم. وقتی کم سن و سال بودم توی کارواش کار میکردم بعدش فروشندگی، و بعد رفتم تو شغل مکانیکی مشغول بکار شدم، میخواستم بیشتر کار کنم و با درآمد بهتر به خانوادم کمک کنم. چون تک پسر بودم برای معافیت از سربازی اقدام کردم ولی وقتی کارتم اومدم من دیگه توی این دنیا نبودم….

‏روز ۳ مهر ۱۴۰۱ آروین گلزاری رو کشتن، اون فقط دوستم نبود انگار برادرم رو‌کشته بودن. من و آروین باهم نسبت خانوادگی داشتیم، همسن بودیم و باهم توی همه تظاهراتی که توی خانه اصفهان برگزار میشد شرکت میکردیم. بعد از کشته شدن آروین گفتم تا انتقام خون آروین و همرزمهاشو نگیرم آروم نمیشم. من سرتا پا خشم و انتقام بودم. آخرین بار که توی تظاهرات خانه اصفهان رفتم خیلی خشمگین بودم، اونروز ماسک و نقاب نداشتم، با چند تا از مامورای سرکوبگر درگیر شدم، بهم با گلوله ساچمه ای شلیک کردن، به لبم برخورد کرد و زخمی شدم ولی از دستشون فرار کردم. متاسفانه اونا چهره منو شناسایی کردن. روز ۱۲ آذر مراسم چهلم آروین بود رفتم ایذه و توی مراسم شرکت کردم. من با وجود خطری که مطمین بودم تهدیدم میکنه بخاطر هدف و ارزشهایی که برام مهم بودن رفتم( یکی از ویژگیهای یه قهرمان واقعی اینه که ارزشا و باورای شخصی بهش شجاعت و عزم راسخ رو میده تا ریسک و حتی خطر رو تحمل کنه تا به اون اصول پایبند باشه). اونجا منو تعقیب و دستگیرم کردن. مامورای حکومتی توی بازداشت منو کشتن و بعد بردن روی پشت بام‌خونه پدریم تو ایذه گذاشتن. طوری صحنه سازی کردن که بگن من خودکشی کردم. روزی که ناپدید شدم خانوادم هرچی زنگ زدن بهم کسی جواب تلفنمو نمیداد. به کلانتریها و س پ ا ه مراجعه کردن و التماس میکردن بلکه خبری ازم بگیرن ولی کسی پاسخگو نبود. تا اینکه همسایمون که مشغول ایزوگام کاری پشت بام منزلش بود متوجه بدن بیجون من شد اول فکر کرد خوابیدم ولی وقتی اومد دید که درازکش افتادم و مُردم و کفشا و جورابامم کنارم گذاشته شدن. وقتی پیکر من به سردخونه منتقل شد، چهار روز به خانوادم تحویل ندادن.

‏پزشکی قانونی نتیجه کالبدشکافی رو مرگ مشکوک و نامعلوم اعلام کرد ولی بعدش گفتن علت مرگ خودکشی هست!! ولی همین تناقض پزشکی قانونی و اینکه من در اعتراضات حضور مستمر داشتم و تحت تعقیب بودم و ناپدید شدم و جسدم در پشت بام خونه کشف شد همه رو مطمئن کرد که من توی بازداشت کشته شدم. و سئوالی که مطرح بود این بود که اگه من خودکشی کرده بودم و قضیه به نیروهای امنیتی مربوط نمیشد چرا جنازمو چهار روز به خانوادم تحویل ندادن؟؟

‏روز خاکسپاری همه ایل ما اومده بودن. منو با مراسم سنتی ایل ایذه در بهشت زهرا، همونجایی که آروین دفن شده بود به خاک سپردن.

‏بعد از مرگم شوکی که به پدر و مادر پیرم وارد شد و اینکه ناتوان بودن از ایجاد ارتباط با کنشگرای حقوق بشری باعث شد برای دادخواهی خون من با تاخیر پرده از این جنایت حکومتی بردارن ولی الان همه خانواده و بستگانم مصمم به ادامه راهم هستن و میخوان که اسمم رسانه ای بشه.


‏راستی امروز روز تولدمه، اگه زنده بودم شمع ۱۹ سالگیمو فوت میکردم. من برای آزادی هممون جنگیدم و در این راه جونمو نثار کردم، راهمو ادامه بده هموطن و در روز آزادی به یاد منم باش….💔

bottom of page