من کشته شدم، در تاریخ ۲۴ آذرماه ۱۳۹۸. بیست و چهار سالم بود، متولد ۲۸ آذرماه ۱۳۷۴. فقط یه برادر کوچکتر داشتم به نام میلاد. فرزند هاجر و فرخ. پدرم معلم بازنشسته در مریوان بود. اهل روانسر یکی از شهرستانهای استان کرمانشاه، ساکن مریوان در استان کردستان و لیسانس رشته هوشبری از دانشگاه علوم پزشکی سنندج بودم. در دوران تحصیل جزو دانشجوهای برتر علمی و ورزشی بودم. یه سال بود که درسم تموم شده بود و به صورت طرح موقت قبل از شروع خدمت سربازی در بیمارستانی تو شهر سروآباد در غرب استان کردستان مشغول به کار بودم و داشتم خودمو برای فوق لیسانس آماده میکردم. ورزشکار بودم و تو رشته بدنسازی و ورزشای رزمی فعالیت داشتم. اهل مطالعه، علاقمند به ادبیات و شاعر مورد علاقم خیام بود و به زبان انگلیسی هم مسلط بودم. موسیقی سنتی رو خیلی دوست داشتم و در اوقات فراغت به تاتر میرفتم. اصولا پر انرژی، خنده رو، به همه روحیه میدادم مثبت، خالص، دل پاک، امین و قابل اعتماد برای دوستام بودم. این جمله همیشه ورد زبونم بود:
«آنچنان هستی که مینماید»…دلم میخواست دنیا رو بگردم و یه روز جهانگرد بشم. عاشق حیوونا بودم و عادت داشتم توی محلمون به سگ و گربه ها غذا بدم.
با شروع اعتراضات سراسری به گرون شدن ناگهانی قیمت بنزین در آبان ماه ۹۸، منم روز ۲۵ آبان در کنار همشهریای غیورم به تجمعات پیوستم تا انزجار خودمو از رژیم فریاد بزنم. فردای اونروز در ۲۶ آبان ماه مادرم که بیمار بود رو به بیمارستان بردم و باهم برگشتیم خونه، به مادرم گفتم کار دارم و میرم برمیگردم ولی من دیگه برنگشتم….مامورای امنیتی که در کمینم بودن منو دزدیدن و به بازداشتگاه بردن. من چهار هفته تحت شدیدترین شکنجه ها قرار گرفتم، مامورا بعد از شکنجه تیری به سرم شلیک کردن و جسم بیجون منو بردن و در حاشیه سد گاران رها کردن….
از اونطرف خانوادم وقتی دیدن خونه برنگشتم همه جا رو به دنبالم گشتن. اداره پلیس، بیمارستانها و همه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی رو سر زدن ولی خبری از من نبود. مریوان رو گشتن و بعد رفتن سنندج، ولی اونجا هم اثری از من نبود. چند روز بعد از یکی از نهادهای امنیتی با خانوادم تماس گرفتن و گفتن من در سنندج بازداشت هستم ولی روز بعد منکرش شدن! دوباره چند روز بعد بهشون زنگ زدن و گفتن یه جسد پیدا شده بیاین برا شناسایی ولی وقتی رفتن دیدن جنازه من نبود.
سرانجام روز ۲۴ آذر ماه مردم محلی جنازه منو در حاشیه سد گاران در ۲۷ کیلومتری مریوان پیدا کردن در حالی که روی گردن و شونه هام آثار ضرب دیدگی وجود داشت و دست و پاهام و جمجمه ام شکسته بود و جای شلیک یه گلوله روی جمجمه مشهود بود. اونا خون تازه روی سر منو دیدن که حداکثر مربوط به ۴۸ ساعت قبل از پیدا شدن جنازه بوده. جسد من به پزشکی قانونی مریوان منتقل شد. وقتی خانوادم برای شناسایی جنازه اومدن با دیدن سرم برادرم شدیدا شوکه شد، مادرم از حال رفت و پدرم از شدت فشار و ناراحتی سکته کرد و راهی بیمارستان شد.
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی به خانواده ام گفتن باید علت مرگ منو خودکشی به علت افسردگی و شکست عشقی اعلام کنن! و چیزی بیشتر از این نباید گفته بشه. به حدی رعب و وحشت براشون ایجاد کردن که اونا جرات نداشتن با کسی در مورد من صحبت کنن.
عاقبت روز ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۸ جسد منو برای خاکسپاری تحویل خانوادم دادن. پزشکی قانونی بدون هیچ توضیحی یه گواهی فوت صادر کرد و نوشت: در حال بررسی! زمان فوت رو ۲ تا ۳ هفته قبل اعلام کردن بدون ذکر علت و فقط گفتن ۴ ماه دیگه برگردین نظر میدیم!!
پیکر بیجون من با حضور گسترده نیروهای امنیتی و در همهمه اهالی روستا و فامیل مظلومانه در سرو آباد در ۳۶ کیلومتری مریوان به خاک سپرده شد…مزدورای امنیتی جلوی عکس و فیلمبرداری از مراسم رو میگرفتن.
خانوادم بعد از قتل من شدیدا تحت فشار و تهدید به قتل برادرم از طرف نیروهای امنیتی قرار گرفتن، به طوری که توی دی ماه ۱۴۰۱ شبکه استانی کردستان یه خبر پخش کرد از اعتراف اجباری مادرم که اون اعلام کرده بود من خودکشی کردم! و هرگز در اعتراضات شرکت نکردم و این شایعه ای بیش نبوده از جانب رسانه های بیگانه برای تفرقه افکنی!! یه بارم پدر و مادرمو مجبور کردن جلوی دوربین تلویزیون اعلام کنن که گزارشات مربوط به قتل من شایعه هست و من خودکشی کردم.
پدر و مادرم اولش به امید آزادی من و احتمال دریافت یه خبر از اطلاع رسانی در مورد بی خبری از وضعیت من خودداری کردن. ولی بعد از کشته شدنم برادرم بشدت بیتاب بود و همش میگفت اگه بیشتر پیگیر ارشاد میشدیم و اسمشو رسانه ای میکردیم شاید اون الان زنده بود.
هموطن من فقط به جرم اعتراض، وحشیانه کشته شدم، برای به دست آوردن آزادی مبارزه کن، پیروزی نزدیکه اون روز به یاد منم باش💔
#علیه_فراموشی