من کشته شدم، در تاریخ ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱. بیست و سه سالم بود، متولد ۱۰ آذر ماه ۱۳۷۸. فرزند محبوبه و عباس و اهل و ساکن قوچان در استان خراسان رضوی بودم. من هم درس میخوندم و هم توی یه کافه بنام کافه عشاق کار میکردم و پول جیب خودمو درمی آوردم. من پر بودم از شور و نشاط زندگی و به قول دوستام کودک درونم پیش فعال بود! عاشق طبیعت بودم.
بعد از کشته شدن مهسا امینی و شروع اعتراضات سراسری، تو شهر ما قوچان هم مردم غیور به پا خاستن و اعتراضشونو تو خیابونا فریاد زدن. شب ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱ بود که من و دوستامم به مردم معترض توی میدون شیر و خورشید پیوستیم، اونشب میخواستیم با آتش درست کردن نیروهای سرکوبگر رو دور کنیم و روسریها رو هم بسوزونیم، کار من این بود که نذارم شعله های آتش کم بشه به همین خاطر یه بطری بنزین دستم بود و تا آتش کم میشد شعله ورش میکردم. وقتی دیگه آخر شب بود و شلوغیا تموم شد داشتم برمیگشتم خونه و بطری بنزین هنوز دستم بود که مامورا دنبالم کردن، من دویدم و افتادم زمین لباسم بنزینی شد، مامورا بهم رسیدن و شروع کردن به کتک زدنم. بهم فحشهای رکیک میدادن و ناگهان یکیشون با وجودیکه میدونست لباسم بنزینی شده با شوکر بمن حمله ور شد. من به یکباره آتش گرفتم و صدای داد و فریادم به آسمون میرفت. مردم سعی کردن بهم کمک کنن ولی مزدورا جلوشونو گرفته بودن و نمیذاشتن کسی جلو بیاد، خودمو انداختم رو زمین و لباسمو درآوردم ولی همچنان تو آتش میسوختم. تعداد مردم که زیاد شد مامورا فرار کردن. اونا منو با آمبولانس رسوندن بیمارستان. ولی سر و بدن من ۹۰ درصد دچار سوختگی شده بود، ۱۵ روز توی بیمارستان درد کشیدم ولی مامورا از رسیدن خدمات پزشکی بهم جلوگیری میکردن، عاقبت نتونستم طاقت بیارم و در تاریخ ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چشم از دنیا فروبستم…
اونشب دو تا جوون ورزشکار به نامهای #علی_مظفری و #مهدی_ببرنژاد هم توی قوچان با شلیک مستقیم مزدورا آسمانی شدن….
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی اجازه برگزاری هیچ مراسمی به خانوادم ندادن، من مظلومانه در زادگاهم به خاک سپرده شدم….
هموطن من بهای سنگینی برای به دست آوردن آزادی پرداخت کردم، با تمام شور و نشاط زندگی برای هدفم جنگیدم و در آتش سوختم تا مسیر تو رو روشن نگه دارم، راهمو ادامه بده و نذار خونم پایمال بشه، روز آزادی وطن به یاد منم باش….💔
#علیه_فراموشی