من کشته شدم. ۲۱ ساله بودم. در چهاردانگه واقع در اسلامشهر کار میکردم . شغلم جوشکاری بود. روز ۲۶ آبان ۱۳۹۸ ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه شب که از محل کارم به خونه برمیگشتم و برادر یازده ساله ام هم همراه من بود، شلوغیا و درگیریای خیابون باعث شد از ماشینم پیاده بشم. تا پیاده شدم تیرهای بی هدف نیروهای امنیتی قلبم رو هدف قرارداد و من
در حالیکه برادر ۱۱ ساله ام بالای سرم بود، فقط یک جمله بهش گفتم و جان باختم. من بهش گفتم «مراقب مامان باش».
زمانی که خانوادم به دنبال پیکرم رفته بودن، نهادهای امنیتی به اونا گفته بودن که جنازه منو تحویل نمیدن و خودشون دفن میکنن و بعد به اونها خبر میدن اما بیقراریای مادرم باعث شدیکی از اقوام بانفوذمون بتونه پیکر منو از مقامات امنیتی تحویل بگیره. من در امامزاده زید به خاک سپرده شدم اونم با حضور گسترده مامورای امنیتی .
خانواده ام دربرابر دریافت پیکر من ناچار به سکوت شدن و مقامات امنیتی از اونا تعهد گرفتن که اجازه هیچگونه اطلاع رسانی ندارن حتی فیلمی از لحظه تیر خوردنم وجود داشت اما خانوادم از نگرانی روبرو شدن با نیروهای امنیتی مجبور شدن اونو پاک کنن.
من در اوج جوانی و مظلومیت به ابدیت پیوستم اما به چه جرمی؟💔
#مهسا_امينی
#علیه_فراموشی