من کشته شدم، در تاریخ ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۱. بیست و چهار سالم بود، متولد آبان ماه ۱۳۳۷. تو خونه رضا صدام میزدن. فرزند شوکت و حسن بودم و دو خواهر و سه برادر داشتم. مجرد و اهل و ساکن رشت بودم. تو خانواده معروف بودم به منتقد، مصمم و شاد بودن. درسخون، باهوش و با استعداد بودم و موفق شدم تو رشته پزشکی وارد دانشگاه بشم. من عضو تیم ملی بوکس ایران بودم و بیشتر وقتمو در روز صرف مطالعه و ورزش میکردم.
مدتی بود که وارد دنیای سیاست شده بودم (هوادار پیکار) و بر ضد رژیم آخوندی مبارزه میکردم، به همین دلیل توسط نیروهای امنیتی رژیم بازداشت شدم. اونا منو به زندان نیروی دریایی رشت منتقل کردن، اونجا زندانی شدم و تحت شکنجه های بیرحمانه قرار گرفتم. روز ۲۴ اسفند ماه ۱۳۶۱ بود که مامورای جنایتکار حکومتی به عمد تو زندان آتش سوزی راه انداختن (درست مثل آتش زدن عمدی زندان لاکان و اوین تو چند ماه اخیر). به دستور رئیس زندان «احمد گرگانی»، مامورا با تهدید به شلیک اجازه خروج به زندانیا از محل آتش سوزی رو ندادن. من تونستم خودمو نجات بدم ولی از اونجایی که دانشجوی پزشکی بودم و وظیفه و وجدانم اجازه نمیداد به بقیه کمک نکنم دلم طاقت نیاورد و برای نجات جون همبندیام که هنوز داخل گیر افتاده بودن بارها با دوستم #حمید_ارس رفتیم تو دل آتش و تونستیم ۸ تا از زندانیا رو نجات بدیم، در نهایت توی اون جنایت عمدی رژیم ۱۲ نفر مجروح شدن و بقیه زنده موندن ولی ما دو تا رفیق بر اثر شدت جراحات و سوختگی جان باختیم….
پیکر بیجون من در گورستان عمومی رشت «تازه آباد»، مظلومانه به خاک سپرده شد…
مادر زندانیایی که من جونشونو نجات داده بودم از اون به بعد هر سال عید نوروز برای قدردانی و ابراز محبت به دیدن مادر داغدارم میومدن.
هموطن من در راه هدفم که مخالفت با حکومت جنایتکار بود مبارزه کردم. جاودانگی و معنای زندگی رو در انسانیت و مبارزه با ظلم و بی عدالتی یافتم تا دنیا رو برای دیگران به مکان بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنم. توی این راه جان باختم، ۴۱ سال از آسمانی شدن من میگذره. تو هم برای هدفت بجنگ و تو این راه ناامید نشو. اسممو به یاد داشته باش تا روز آزادی وطن…💔
#علیه_فراموشی