من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱. سی و سه سالم بود، متولد ۱۳۶۸. اهل و ساکن آمل در استان مازندران بودم. متأهل، یه پسر شش ساله داشتم و همسرم فرزند دوممون رو باردار بود. شغلم پرستاری بود و تو بیمارستان خمینی آمل مشغول به کار بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، آمل هم صحنه قیام مردمی بود. روز ۳۰ شهریور ماه داشتم از بیمارستان به سمت خونمون میرفتم. خیابونا شلوغ بود و مردم معترض توسط نیروهای مزدور سرکوبگر هدف گلوله قرار میگرفتن، شروع کردم به کمک به مجروحان که ناگهان با شلیک مستقیم یکی از مامورا به زمین افتادم و جان باختم…
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی خانوادمو تهدید کردن و تحت فشار گذاشتن که منو شهید بسیجی اعلام کنن، پدرمو مجبور به مصاحبه ای توی تلویزیون کردن که بگه من توسط معاندین و افراد آموزش دیده کشته شدم نه مزدورای سرکوبگر حکومتی!!
پیکر بیجون من در زادگاهم به عنوان بسیجی به خاک سپرده شد و همه سایتهای خبری دولتی اینو اعلام کردن ولی این دروغی بیش نبود و من بسیجی نبودم!
هموطن مزدورای ضحاک منو بیگناه کشتن و برای سرپوش گذاشتن روی جنایتشون یکی از خودشون معرفیم کردن! اونا نذاشتن من فرزندی که پا به دنیا نذاشته بود رو ببینم و آرزوی بزرگ کردن بچه هامو به گور سرد بردم. جرمم آزادیخواهی بود وکمک به هموطنای مجروحم. سکوت تو تاوان سختی داره، شجاع باش و در مقابل حکومت زور و ظلم ایستادگی کن، برای آینده ای بهتر در انتظار خودت و فرزندانت، به خودت ایمان داشته باش و ادامه بده آزادی رو که به دست آوردی به یاد من و هزاران کشته وطن هم باش….💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
Comments