top of page
Writer's pictureLoabat

‏من محمود دشتی نیا⁩ هستم


من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۹۸. بیست و نه سالم بود، متولد ۱۷ مرداد ۱۳۶۹. متأهل بودم و یه دختر چهار ماهه به نام سنا و یه پسر چهارساله به نام سبحان داشتم. فرزند کی سالار، دیپلمه بودم و شغلم آزاد بود و غرفه ای در میدون تره بار داشتم.

‏منم ⁧ #مهرداد_دشتی_نیا⁩ هستم، برادر محمود، منم کشته شدم در همون تاریخ. ۲۷ سالم بود، متولد ۱۳ اردیبهشت ۱۳۷۱، دیپلمه و به کار کشاورزی مشغول بودم. من و محمود اهل و ساکن بهبهان در استان خوزستان بودیم.

‏اعتراضات سراسری با گرون شدن ناگهانی قیمت بنزین در آبان ماه شروع شد. روز ۲۵ آبان بود، از ساعت یک ظهر تو خیابون معلم و جوانمردی و خیابون مسجد بردی تیراندازیای مستقیم و شلیک گاز اشک آور شروع شده بود. ساعت ۴ عصر درگیریا شدت پیدا کرد. من و محمود هم به مردم معترض پیوستیم که حق خودمونو فریاد بزنیم. تو فلکه شیراز، جایی که ما بودیم درگیریها با شدت ادامه داشت، سرکوبگرا در حال کشتار مردم بودن. تک تیراندازای لباس شخصی از روی پشت بام مسافرخونه مهمانپذیر مردم رو هدف گلوله های جنگی قرار میدادن. ناگهان به محمود شلیک کردن و اونو در جا کشته شد…من با نگرانی رفتم بالای سرش و صداش زدم کاکا، کاکا ....که ناگهان یه تک تیرانداز به سمت منم شلیک کرد و در جا از دنیا رفتم…


‏پیکر بیجون من و محمود مظلومانه در روستای اسلام آباد علیای بهبهان به خاک سپرده شد….

‏مراسم چهلم هم در تاریخ ۵ دیماه ۱۳۹۷ برگزار شد.


‏من تو آخرین پیام به مادرم گفتم: مادر منم از همین مردمم، خون من رنگین تر از بقیه نیست.

‏تو یکی از دست نوشته هامم قبلا نوشته بودم: جا نزن! جسور باش. این قانون ارتفاعه. هرچی بیشتر اوج میگیری باد و بارون بیرحمتر میشه ونفس کشیدنت سختتر…تو اما محکم باش، نه به زمزمه پرنده های پایین دست توجهی کن، نه به هیاهوی لاشخورای حسود،تو عقاب باش.... ارتفاعات بالا جای پرنده های ضعیف نیست….


‏هموطن من و محمود جان شیرینمون رو در راه آزادی فدا کردیم. محمود حتی بزرگ شدن بچه هاشو ندید و من با هزاران آرزو در سر، هر دو زیر خروارها خاک سرد دفن شدیم…ما رو فراموش نکنین، پیروزی نزدیکه…💔

bottom of page