من کشته شدم، در تاریخ ۱۵ آذرماه ۱۳۹۸. سی سالم بود. فرزند فتح الله بودم و سه برادر داشتم به نامهای عطا، جمشید و یاور. متأهل و یه فرزند دختر دو ساله داشتم و در انتظار به دنیا اومدن فرزند دوم. من اهل خامسان از توابع کامیاران و ساکن شهرک بهاران سنندج بودم. در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸، روز دوم تظاهرات در ۲۶ آبان بود که من در میدان نبوت سنندج با ضرب و شتم زیاد توسط نیروی اطلاعات سپاه بیت القدس کردستان دستگیر شدم. در زمان بازداشت تحت شکنجه های شدید قرار گرفتم. از اون ور خانوادم که شدیدا نگران غیبت من شده بودن و دنبالم میگشتن، چندین بار به دادستان سنندج و نهادهای امنیتی مراجعه کردن ولی هیچ اطلاعاتی نسبت به نهاد بازداشت کننده و محل بازداشت به اونا داده نشد. بعدش اطلاعات نیروی انتظامی سنندج به خانوادم گفتن که اونجا توی بازداشت به سر میبرم و اونا میتونن منو در دادگاه ببینن ولی توی آذر ماه نیروی انتظامی بازداشتمو انکار کرد.
مامورای امنیتی منو در زمان بازداشت زیر شکنجه های شدید به قتل رسوندن و بعد از گذشت بیش از دو هفته روز جمعه ۱۵ آذرماه جسدمو که آثار شکنجه زیادی روی اون دیده میشد در روستای «بابا ریز» سنندج رها کردن. بعد تلفن ناشناسی به خونمون شد و گفت که اگه جنازه پسرتون رو میخواین بیاین از روستای باباریز ببرین! جسد منو با آمبولانس به بیمارستان توحید در سنندج بردن. تو بیمارستان خانوادمو تهدید کردن و تعهد گرفتن که فقط یه عزاداری ساده باید برگزار کنن و حق اعتراض ندارن تا جنازه رو بهشون بدن. پزشک قانونی علت فوت رو برق گرفتگی اعلام کرد. به من تهمت زدن که برای دزدیدن ترانس برق رفته بودم و اونجا کشته شدم! همون زمان مامورای اداره اطلاعات با نفی مسئولیت خودشون نسبت به فوت من به خانوادم گفتن ما کاوه رو آزاد کردیم و احتمالا توسط افراد دیگه ای به قتل رسیده!! و سایت آکام نیوز رسانه نزدیک به نیروهای امنیتی در روز ۲۲ آذر عامل قتل منو عوامل نفوذی احزاب کردستان معرفی کرد. بعد از اون نهادهای امنیتی با دوربین به منزل پدر و مادرم رفتن و اونا رو برای مصاحبه تلویزیونی تحت فشار گذاشتن و ازشون خواستار معرفی احزاب کرد به عنوان عاملان قتل من شدن، ولی پدر و مادرم سر باز زدن. اونا رو تهدید کردن که اعترافات تلویزیونی رو باید بپذیرن و به خواست وزارت اطلاعات رفتار کنن و هیچ خبر رسانی هم در مورد قتل من نباید انجام بشه.خانواده من اداره اطلاعات سنندج رو موجب مرگ من میدونستن. خانوادم به دلیل تهدیدات نیروهای اطلاعاتی از اطلاع رسانی خبر بازداشت من خودداری کردن. «محمد جباری» دادستان وقت سنندج مقام مسئول در خصوص پاسخگویی به موضوع شکنجه و قتل من و مسئول تامین امنیت و جان خانواده من بود که البته به وظیفه خودش عمل نکرد. پیکر بیجون من در بهشت محمدی سنندج در تدابیر شدید امنیتی در تاریخ ۱۶ آذرماه ۹۸ به خاک سپرده شد… و مجلس ختم در دو تاریخ ۱۶ و ۱۷ آذر ماه برگزار شد. من بزرگ شدن دختر دو ساله ام رو ندیدم…
فرزند دومم هنوز به دنیا نیومده بود که حکومت ضحاک جونمو گرفت ….
هموطن آزادی بها داره و من با نثار جان شیرینم این بها رو پرداخت کردم، راهمو ادامه بده و روز پیروزی به یادم باش…#مهسا_امینی