من کشته شدم، در تاریخ ۵ آذرماه ۱۳۹۱. بیست و هفت سالم بود، متولد ۲۸ شهریور ۱۳۶۴ و فرزند فرج الله. اهل جهرم
در استان فارس و ساکن تهران بودم. در زمان جنگ ایران و عراق دو تا از برادرام بنام کرامت الله و علی شهید شده بودن. من فیلمساز، تدوین گر، عکاس و دستیار کارگردان بودم. ورزشکار و به دویدن خیلی علاقه داشتم، هرشب هشت کیلومتر باید می دویدم بعد میخوابیدم. بین دوست و آشنا به مهربونی معروف بودم. سال ۸۱ وارد دانشگاه تهران شدم با رتبه برتر در رشته طراحی صنعتی. بخاطر فعالیتهای سیاسی که داشتم سال ۸۵ از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران اخراج شدم. بعدش وارد دانشگاه علمی کاربردی صدا و سیما رشته کاردانی تصویربرداری شدم. بعد از گرفتن مدرکم در خردادماه ۸۸ با شروع اعتراضات خیابونی به انتخابات ریاست جمهوری منم به مردم توی خیابون پیوستم ولی دستگیر شدم، منو به اوین منتقل کردن. بعد از چند ماه پدرم سند گذاشت و آزاد شدم. دو بار دیگه توسط اطلاعات جهرم منو بازداشت کردن. بخاطر فشار مامورای اطلاعات تصمیم گرفتم از ایران خارج بشم و در سنگاپور ادامه تحصیل بدم ولی از طرف ج ا برای پاسخگویی به بعضی مسایل به ایران فراخونده شدم. وقتی برگشتم در بهمن ماه ۸۹ تو فرودگاه امام بازداشت شدم. تحصیلم در خارج نیمه رها شد. در زندان اطلاعات به شدت شکنجه شدم و تا حد فلج شدن از ناحیه کمر بودم و حتی دکتر گفت بچه دار نمیتونم بشم، بعد از ۲۴ ساعت زنگ زدم از زندان و به خانوادم گفتم که تا یه روز دیگه آزاد میشم. دوباره روز بعد ساعت ۱۲ شب زنگ زدم که بیان دنبالم تو پلیس راه جهرم که با محل بازداشتم ۱۰۰۰ کیلومتر فاصله داشت. منو آزاد کردن و گفتن به تهران برنگردم. وقتی خانوادم اومدن، حالم خوب نبود نه جسمی نه روحی، توی سرمای سخت زمستون منو با یه بلوز آستین کوتاه رها کردن بدون تحویل وسایل شخصیم. بعد از معالجه مشکلاتی که در اثر شکنجه برام توی زندان بوجود اومده بود و چهل و پنج روز درگیرش بودم و تونستم از زمین بلند بشم دوباره رفتم تهران. دوباره در دانشگاه قبلی در همون رشته تصویربرداری در مقطع لیسانس شروع به درس خوندن کردم ولی فشار نیروهای امنیتی همچنان وجود داشت و حتی مکالمات تلفنیم کنترل میشد. سال ۹۱ بود که به خانوادم اطلاع دادم که مأمورا ازم خواستن تهران رو ترک کنم ولی من به دلیل اتمام درسم این کارو نمیکنم. تا اینکه دوباره در تهران دستگیر شدم و یه ماه تو بازداشت تحت شکنجه های شدید قرار گرفتم. و اینو روز ۵ آذر ۹۱ که با خانوادم تماس داشتم بهشون اطلاع دادم. ولی عاقبت زیر شکنجه تاب نیاوردم و کشته شدم…
مامورای اطلاعات جنازمو به خونم بردن، خونهای که فقط چهار روز از زمان اسباب کشی اونجا بودم. و توی حموم و در وان گذاشتن و آب جوش رو روی پیکر بیجون من باز کردن. بعد از ۴ روز از چکه کردن آب و بوی تعفن، همسایه ها به آتش نشانی و پلیس اطلاع دادن. در تاریخ ۹ آذر ماه ۱۳۹۱ یه فرد ناشناس خبر یه اتفاق بد رو به خانوادم داد و برادرم برای بررسی اتفاق و در واقع شناسایی جسد به خونه اجاره ای من در محله نظام آباد رفت. وقتی مامورا در رو باز کردن جنازه منو توی وان حموم پر از آب جوش پیدا کردن که قابل شناسایی و حتی قابل حمل نبود و اگه دست میزدن تکه تکه و متلاشی میشد. برادرم دید که منو به حالت دست باز کف حموم خوابونده بودن، دست چپمو گذاشته بودن زیر دوش، یه بریدگی سطحی هم روی دستم بود که هیچ خونی ازش نیومده بود. پشت سرم حالت له شدگی داشت و مقداری از مغزم کف زمین حموم بود. در خونه چفت بود، از پشت قفل نبود یعنی هر کسی میخواست میتونست بیاد جنازه رو بیاره داخل خونه. جواز دفن به شماره ۶۷۹۴ در تاریخ ۱۰ آذرماه ۱۳۹۱ صادر شد علت و زمان مرگ توی این جواز به ترتیب در حال آزمایش و نامعلوم قید شد. پلیس اجازه پیگیری نداد. بعد از شکایت خانوادم اداره اطلاعات به اونا پیشنهاد دریافت ۲۰۰ میلیون پول کردن که خانوادم از شکایت صرفنظر کنن و توی گزارش بنویسن که علت مرگ خودکشی بوده. اونا تحت نظر و تهدید زیادی بودن و بهشون اعلام کردن که چون من به رهبر توهین کردم میخواستن منو تنبیه فیزیکی کنن و فقط به خاطر اینکه خانواده شهید هستن به ناچار جنازه را تحویل میدن ولی اونا حق هیچ گونه اظهار نظر و یا تماس با رسانه های خارج از کشور رو ندارن. روی سنگ قبرم نوشتن «مظلوم مقتول» چون پزشکی قانونی علت مرگ رو خودکشی اعلام نکرد. قاضی کشیک بعد از چند ساعت تو محل حادثه حاضر شد، از چهار نفر گروه تشخیص هویت که اومده بودن برای انگشت نگاری ، سه تاشون نیومدن داخل و گفتن خونه بو میده و سر باز زدن و فقط یکیشون عکس گرفت و فیلمبرداری کرد و سریع اعلام کردن خودکشیه!!
بعد از کشته شدن من خانوادم از دستگاه قضایی و کمیسیون اصل نود مجلس ایران شکایت کردن و شکایت نامه ای به مجمع تشخيص مصلحت نظام فرستادن اما چون پاسخی به اونا داده نشده خانوادم اقدام به اطلاع رسانی کردن. مراسم خاکسپاری در تاریخ ۱۱ آذرماه برگزار شد و من در زادگاهم مظلومانه به خاک سپرده شدم….
مراسم سوم و هفتم همزمان در تاریخ ۱۳ آذر ماه برگزار شد.
بهای آزادی رو با نثار جانم پرداخت کردم، هموطن راهمو ادامه بده و منو در این راه فراموش نکن….